-
سبک: شعرخوانی مدت زمان: 00:04:35 حجم: تقریبا 5 مگابایت
-
موارد دیگر
-
درشتناکترین سنگلاخ: همین دو گام که تا خانه، تا تو، آه، همین دو گام ... همین دو گام که تا وارستن، همین دو گام که تا پرده را کشیدن، و آن دریچهی پر انتظار را بستن ... در انتهای گم شدن، این کوچه آشناست. - «دو گام دیگر ... » دیوارهای کوتاهش گویی میگویند: - «دو گام دیگر واخواهی رست. چرا که مهربانیی آن پرده هرچه را که دوست نداری نابود خواهد کرد؛ و آن دریچهی پر انتظار چشمانت را بر هرچه خوش نداری، خواهد بست.» (سگان بیآزار؛ صدای سوت عسس. پس از ازدحام همه روزهتان، آی همشهریان! هر شب به همین میانجامد؟ همین و بس؟ ) تمام دربهدریها را به دوش خود دارم. پناه خرم مژگانت شکفته باد ... عجب پریشانم! گیسوی در هم تو کجاست؟ روال گفت و گوی مستان را میمانم. روال درهم گیسویت کو؟ به خانه خواهم آمد، میدانی؛ اگرچه دیر، به شبگیر. به خانه خواهم آمد. و پردهها را خواهم کشید: و شهر نابود خواهد شد. و از سپیدهی لبخند تا آفتاب اندامت را خواهم نوشید. و چشمهایم را به کوری همهی روشنان کاذب این آسمان شعبده، خواهم بست. و هرچه جزتو، چو گیسویت، یا چون سیگارم، دود خواهد شد؛ و در نوازش چشمانت، چون دودی در آسمان، از هم خواهم گسیخت، از خود خواهم رست